آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
دمی با دلارام
فرهنگی ومذهبی وپزشکی
ماجرای فرمانده و دختر بی حجاب
یک بزرگواری فرمانده تیم ما بود ؛ جانباز بود و آزاده یه چشم نداشت یعنی دشمن از جا درش آورده بود. خلاصه داستان از اونجایی شروع میشه که این فرمانده ما به یک دختر خانوم بی حجاب با کمال آرامش و احترام میگه دخترم حجابت رو درست کن. خلاصه بسیجی برای برقراری حیا در جامعه حاضره چشماش دراره… نظرات شما عزیزان:
|
|||
![]() |